یه موجود نازنین

((انها که رفتند کاری حسینی کردند و ما بیچارگان که مانده ایم باید کاری زینبی کنیم وگرنه یزیدی هستیم))

یه موجود نازنین

((انها که رفتند کاری حسینی کردند و ما بیچارگان که مانده ایم باید کاری زینبی کنیم وگرنه یزیدی هستیم))

آزمایشگاه

سلام به همگی

آقا ما فردا باید بریم دفترخونه اسناد رسمی تا یه ورقه بگیریم بریم برای آزمایش خون .  

نمیدونم آیا این بار هم میتونم از این امتحان سربلند بیرون بیام یا نه البته کمی ته دلم میترسم ولی کمی امید هم دارم امید به اینکه از این آزمایش سربلند بیرون بیام ولی ترس از اینکه یه وقت خدایی نکرده بهم بگن جواب آزمایش مثبته و نتونم با این دختر خانوم که الان تمام فکرم به اونه نتونم ازدواج کنم که نمیدونم باید چیکار کنم بهر حال من امیدم به خدا است .

فقط برام دعا کنید .

قصه داره تموم میشه مثل تموم قصه ها

 نشد برم ، نشد نره ، نشد بخواد ، نشد بیاد ولی شاید بیاد

فقط واسم دعا کنید       اول خدا ، بعدم شما

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد