یه موجود نازنین

((انها که رفتند کاری حسینی کردند و ما بیچارگان که مانده ایم باید کاری زینبی کنیم وگرنه یزیدی هستیم))

یه موجود نازنین

((انها که رفتند کاری حسینی کردند و ما بیچارگان که مانده ایم باید کاری زینبی کنیم وگرنه یزیدی هستیم))

دعوتنامه

سلام بر همه دوستان .

امیدوارم که حال همه خوب باشد .

به سلامتی و میمنت از این خوان هم به سلامتی گذشتیم و مهریه خانم هم تعین شد تا عمری دراز در کنار یکدیگر به خوبی و خوشی زندگی کنیم .

راستی ما جمعه برنامه بله برون داریم همه شما دعوت هستید . 

امیدوارم به همگی خوش بگذره .

خوب تا بعد همگی خوش باشید .

دلیل نام گذاری این وبلاگ

سلام بر همه . 

بچه ها انگار که گوش و چشم شیطان کر و کور من و خانومم داریم یواش یواش به هم میرسیم .

و با موفقیت خوانهای هفت خوان رستم را پشت سر هم میگذاریم . 

بهر حال اگر امشب برنامه مهریه جور بشه ما جمعه مراسم بله برون داریم . 

فقط برام دعا کنید که خیلی محتاج دعای همه شما دوستان هستم .

راستی این را هم بگم که دلیل نام گذاری این وبلاگ به ( یه موجود نازنین ) خانومم هست که از هم اینجا این وبلاگ رو تقدیم ایشان میکنم .

امیدوارم همه شما خوش باشید و موفق .

 

 

یه شعر زیبا

تو وبلاگ یکی از دوستان یه شعر زیبا دیدیم که امیدوارم همه خوشتان بیاید :

 

 

گفتی که می بوسم تو را، گفتم تمنا می کنم

گفتی اگر بیند کسی، گفتم که حاشا می کنم

   گفتی ز بخت بد اگر ناگه رقیب آید ز در

گفتم که با افسون گری او را ز سر وا می کنم


گفتی که تلخی های می، گر ناگوار افتد مرا

گفتم که با نوش لبم آن را گوارا می کنم

گفتی چه می بینی بگو، در چشم چون آیینه ام

گفتم که من خود را در او عریان تماشا می کنم


گفتی که از بی طاقتی دل قصد یغما می کند

گفتم که با یغماگران باری مدارا می کنم

گفتی که پیوند تو را با نقد هستی می خرم

گفتم که ارزان تر از این من با تو سودا می کنم


گفتی اگر از کوی خود روزی تو را گویم برو

گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم

گفتی اگر از پای خود زنجیر عشقت وا کنم

گفتم ز تو دیوانه تر دانی که پیدا می کنم

سزده به در

سلام دوستان .

امیدوارم که سیزده به در به همگی خوش گذشته باشه . 

من که کوفتم شد . 

بهر حال به امید سر افرازی پرسپولیس در برابر استقلال .

جواب آزمایشگاه

سلام به همگی دوستان .

ما ( من و خانومم ) به آزمایشگاه رفتیم و بعد از یه مسخره بازی که سر ما در آوردند توانستیم از این خوان هم سر بلند بیرون بیایم و یه مرحله دیگر جلو بریم .

دیروز با خانواده خانومم به پارک جمشیدیه رفتیم و چشم و گوش شیطان کر حسابی به ما ( من و خانومم ) خوش گذشت ولی هنوز به ما اجازه نمیدن باهم بیرم بیرون البته خانومم میگه تا زمانی که به هم محرم نشدیم این برنامه ها هست .

به هرحال امیدوارم که همه تو عشقتان موفق باشید .

با اجازه .

امیدوارم فردا همهتان سبزه و درخت گره بزنید تا بخت همگی باز بشه .

خوش باشید .  

آزمایشگاه

سلام به همگی

آقا ما فردا باید بریم دفترخونه اسناد رسمی تا یه ورقه بگیریم بریم برای آزمایش خون .  

نمیدونم آیا این بار هم میتونم از این امتحان سربلند بیرون بیام یا نه البته کمی ته دلم میترسم ولی کمی امید هم دارم امید به اینکه از این آزمایش سربلند بیرون بیام ولی ترس از اینکه یه وقت خدایی نکرده بهم بگن جواب آزمایش مثبته و نتونم با این دختر خانوم که الان تمام فکرم به اونه نتونم ازدواج کنم که نمیدونم باید چیکار کنم بهر حال من امیدم به خدا است .

فقط برام دعا کنید .

قصه داره تموم میشه مثل تموم قصه ها

 نشد برم ، نشد نره ، نشد بخواد ، نشد بیاد ولی شاید بیاد

فقط واسم دعا کنید       اول خدا ، بعدم شما

یه خاطره جالب

بچه ها سلام .

امیدوارم حالتان خوب باشه و توی این مدت عید حسابی صفا کرده باشید .

خدا به داد 14 برسه که معلوم نیست بعد از این همه خوشی چطوری میخواهیم بریم سر کار ولی خدا کنه راحت بریم من که خودم به شخصه نمیدونم چطوری باید برم سر کار .

بهر حال این سه روزه حسابی بهم خوش گذشت چون تونستم با خانومم در ارتباط باشم .

شب پنجم دسته جمعی رفتیم منزل خانومم برای عید دیدنی . به مادرم سپردم اگه میتونه اجازه خانومم رو بگیره که بتونم باهاش برم بیرون .

صبح روز بعد با مادرم بحث داشتیم که خونه خانومم زنگ بزنیم که ببینم پدرشان اجازه میدهند یا نه که ساعت تقریبا 3 بعد از ظهر مادر خانومم زنگ زد خونه و گفت که پدر اجازه داده .

جای همه خالی رفتیم به زیارت شاه عبد العظیم .

اونجا خیلی بهم خوش گذشت . در کناز دختری قدم میزدم که انشاء الله بتونم باهاش زندگی کنم .

اولین دختری که باهاش بیرون میرفتم .

جای همه خالی مخلوط خوردیم و کبابی به بدن زدیم و با حالی خوش برگشتیم سمت خونه .

دیروز خانواده همسرم تلفن زدند و قرر گذاشتند برای عید مبارکی بیان منزل ما .

مادر هدیه ای در خور خانومم تهیه کرد و بابا هم عیدی برا خانومم کنار کذاشتند .

اتفاقا کمی هم درباره ما و آینده مان صحبت کردند و با دلی شاد خونه ما را ترک کردند .

میخواهم به امید خدا امروز خانومم را برای صحبت و گردش به بیرون ببرم ( هر کی جای مناسبی میدونه بگه ) امیدوارم که به ما اجازه بدن .

دیگه سرتان  را درد نمی آورم .

امیدوارم که این ایام به همه خوش بگذره .

تا درودی دیگر بدرود .

 

مناجات

 

خـداونـدا

 

بـه داده هایت ، بـه   نـدادهایت    و   بـه گـرفتـه هایت

 

 شـکر

 

زیـرا

در دادهایت نعـمت

 

در نـدادهایت حـکمت

 

ودر گـرفتـه هایت مصـلحت و امتحـان است

یه شعر زیبا از وحشی بافقی ( قسمت آخر )

پیش او یار نو و یار کهن هر دو یکی ست     حرمت مدعی و حرمت من هر دو یکی ست

نغمه بلبل و غوغای چمن هردو یکی ست    قول زاغ و غزل مرغ زغن هر دو یکی ست

این ندانسته که قدر همه یکسان نبود             زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود

چون چنین است پی کار دگر باشم به                 چند روزی پی دلدار دگر باشم به

عندلیب  گل رخسار دگر باشم به                       مرغ خوش نغمه گلزار دگر باشم به

نو گلی کو که شوم بلبل دستان سازش               ساز م از تازه جوانان چمن ممتازش 

آن که بر جانم از او دم دم آزاری است           می توان یافت که بر دل ز منش جاری هست

از من و بندگی من اگرش عاری هست             بفروشد که به هر  گوشه خریداری هست

به وفاداری من نیست  در این شهر کسی           بنده ای همچو  مرا هست خریدار بسی

 مدتی در ره عشق تو دویدیم  بـس است             راه سـر بادیه درد بریدیم بـس است

قدم از راه طلب باز کشیدیم بـس است                  اول و آخر این مرحله دویدیم بـس است

بعد از این ما و سر کوی دل  آرای دگر               با غزل به غزل خوانی   و   غو  غای دگر

تو  مپندار که مهر از دل محزون نرود                وین محبت  به سـرافسـانه و افسون نرود

..........................

 

                                                     وحشی بافقی

                                                               

 

                                                                 

یه شعر زیبا از وحشی بافقی ( قسمت اول)

سلام بر همگی

امروز شعری از وحشی بافقی میگذارم

این شعر  رو من خیلی دوست دارم

امیدوارم شما هم از این شعر خوشتان بیاید :

 

 

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید

داستان غم پنهانی من گوش کنید

 

قصه بی سرو سامانی من گوش کنید        گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی ؟        سوختم ، سوختم این راز نگفتن  تا  کی ؟

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم         سـاکن   کوی  بت  عربده   جویی  بودیم

عقل و دین باخته ، دیوانه رویی بودیم        بستـه سلسـله  سلسـله  رویی   بودیم

کس در آن بند غیر از من و دل بند نبود       یک گرفتار از این جمله  که  هستند نبود

نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت    سنبل پر شـکنش هیچ  گرفتار  نداشت

این همه مشتری و گرمی بازار نداشت     یوسفی بو د    ولی  هیچ خریدار نداشت

اول آن کس که خریدار شدش من بودم       باعث   گــرمــی بـازار شـدش مـن بودم

عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او        داد رسـوایی مـن شـهرت زیبـایــی او

که دادم همــه جــا شــرح دل آرایــی  او     شهر پر گشـت ز غـوغای تمـاشـایـی او

این زمان عاشق سر گشــته فراوان دارد    کــی سر برگ من بی سرو سامان دارد

چاره  این است  و ندارم به از این رای  دگر    که دهم جای دگر دل به دل آرای دگر

چشم خود  فرش کنم ز یر کف پای دگر         بر کـف پای دگر بوســـه زنم جـای دگر

بعد از این رای من این است و همین خواهد بود  من بر این هستم و البته چنین خواهد بود

 

                                                                           ( ادامه دارد )