یه موجود نازنین

((انها که رفتند کاری حسینی کردند و ما بیچارگان که مانده ایم باید کاری زینبی کنیم وگرنه یزیدی هستیم))

یه موجود نازنین

((انها که رفتند کاری حسینی کردند و ما بیچارگان که مانده ایم باید کاری زینبی کنیم وگرنه یزیدی هستیم))

شـــش تـایی ( قسمت چهارم )

با سلام به دوستان گلم .

امیدوارم که حالتان خوب باشد .

من نمیدونم دوستان چرا نظر نمیدهند لطفا برای دلگرمی من یک نظر بدهید .

 

قسمت چهارم :

 

< باور شش گل برای خود ما هم سخت بود . ما هر چه توپ میزدیم وارد گل آنها میشد . آن ها از درون پکیده بودند و مدام با هم در گیر میشدند . آنها پس از گل سوم ، در زمین راه میرفتند و باهم دعوا مرافعه میکردند > ابراهیم آشتیانی بازی شهریور 52 را این گونه توصیف میکند و ادامه میدهد : < در پایان بتزی آن ها روی زمین افتاده بودند و زار میزدند . بچه های ما آن ها را به رختکن بردند . ما همه با هم دوست بودیم . من علی جباری را به رختکن بردم ما هم از این برد خوشحال نبودیم ، چون غرور دوستانمان بد جوری شکست . آن ها همه ، یاران ملی و هم تیمی ما بودند > اما با این وجود هر چه هم که یک پرسپولیس سعی کند اتفاقات بازی را به گونه ای جلوه دهد که انگار این تراژدی برای بزرگترین برد تاریخشان رسیدند < منصور رشیدی که آن روز روز خوبی نداشت ، بقیه استقلالی ها هم خوب نبودند ، نمیشد گفت کدامشان بد تر از بقیه بود ، ولی اوضاع به گونه ای بود که ما هر توپی میزدیم وارد گل آن ها میشد . تاجی ها هم حسابی به هم فحش میدادند . چهار پنج نفر از بزرگان آن تیم حسابی از خجالت هم در آمدند

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد