یه موجود نازنین

((انها که رفتند کاری حسینی کردند و ما بیچارگان که مانده ایم باید کاری زینبی کنیم وگرنه یزیدی هستیم))

یه موجود نازنین

((انها که رفتند کاری حسینی کردند و ما بیچارگان که مانده ایم باید کاری زینبی کنیم وگرنه یزیدی هستیم))

یه آرزو از خودم در شب سال نو

سلام به همه دوستان عزیز .

الان ساعت یه چیزی حدود دو نیمه شبه ؛ شب سال نو .

یه جورایی سال داره تموم میشه و حیفم اومد که برای این شب چیزی ننویسم .

یه جایی خوندم  که میشه برای شب سال نو آرزو کرد .

یه جورایی مثل دختر کبریت فروش که قشنگ ترین داستانی بود که توی عمرم خواندم .

بهر حال آرزوی من اینه .....................

بی خیال براتون مینویسم من امسال با دختر خانومی آشنا شدم که فکر میکنم زندگی ؛ عشق به آینده ؛خوشبختی و..... همگی در وجود این دختر خلاصه شده .

برای رسیدن به او همه کاری میکنم .

شاید مسخره باشه ولی الان خیلی دلتنگ او شدم و دوست دارم خوابشو ببینم .

برای امشب آرزو میکنم :

« ای خدای بزرگ ؛ ای کسی که از تمام گناهان من خبر داری و این من بودم که به امید و کرم لطف تو گنهکار شدم تو رو به حق خانوم حضرت زهرا منو به این دختر که هم اسم ناموس تو برسون و هیچگاه این اجازه رو نده که شرمنده اش بشم .

خدایا شاید این آرزوی بزرگی بود که توی تمام زندگی بی ارزشم دارم ؛ خدایا اینو هم میدونم که گناهانم زیاده و توی نمازم حضور قلب ندارم  ولی اینو میدونم که لطف و مرام تو از همه اینهایی که نام بردم و تو ازش خبر داری بیشتره .

خدایا امیدم و امید همه به تو است به تو یی که هیچ رقیبی ؛ شریکی و همتایی نداریی .

آمین  

 

« ای کاش تنها گل زندگیم من هم این آرزو را میخواند »